مشاوره و راهنمای خرید
09188888534_09188888546_09188888957

سارو بیره فرمانده ی لایق شاه اسماعیل ، مشاهیر bane

0 2,350
زمان مطالعه : 5 دقیقه

سردار گمنام کرد و فرمانده ی شاه اسماعیل صفوی

سارو بیره از پدر و مادری روستایی متولد شده بود، پدرش نیز شکارچی حرفه ای زبانزد مردم شهر بود. وقتی سارو بیره پنج سال داشت به دلیل جثه ی قوی و هیکل درشتی که نسبت به هم سن و سالهای خود داشت پدرش او را همراه خود به شکار می برد و اینگونه از همان دوران کودکی با تیراندازی آشنا بود. با گذشت زمان، سارو بیره بلند قامت تر و قوی تر می شد .در سن 10 تا 15 سالگی همانند مرد بزرگی نمایان می شد.

در کتاب شاه جنگ ایرانیان از سارو بیره یاد شده است و گفته اند که مردم به ایشان لقب سهراب را نسبت داده بودند و گفته اند که سارو بیره بسیار خوش صورت و سیما بوده است.

سارو بیره به شکارچی پلنگ معروف بود چون از پوست پلنگ لباس برای خود می ساخت. این شکارچی جوان برای حمل این همه شکار از بزکوهی گرفته تا خرس و پلنگ، از دوستان باوفایش در جابجایی گوشت این حیوانات و آوردنشان به شهر کمک می گرفت. با گذشت زمان سارو بیره و دوستان نزدیکش، نه تنها در شهر bane بلکه در همه ی سرزمینهای ایران و کردستان زبانزد و نام اشنا شدند.

در همان دوران بود که شاه اسماعیل فرمانروایی خود را اعلام کرد و بعد از جنگ و خونریزی و ستمگریهای بیش از اندازه  تصمیم گرفت جهت ایجاد علاقه در مردم و به دست آوردن محبوبیت و همچنین تعیین مرز امپراطوری خود به شهرهای هم مرز با امپراطوری عثمانی از جمله آذربایجان و کردستان سفر کند و در این بین افراد قوی و مبارز این سرزمین ها را به عنوان سرباز خود انتخاب کند و به لشکرش اضافه می کرد. بعد از رفتن به سرزمین و خاک موکریان به شهر bane آمد.

شهر bane به دلیل هم مرزی با امپراطوری عثمانی مبارزان و تیراندازان ماهر و قوی داشت که در این بین شناخته شده ی مردم بوده اند.

شاه اسماعیل از بزرگان و مبارزان شهر درخواست کرد که نبردی ساختگی میان سربازان لشکر شاه اسماعیل و مبارزان شهر برگزار کنند. آنها نیز سارو بیره را به وی معرفی کردند. آنها در وصف سارو بیره گفتند «که جنگاوری قهرمان و بی نظیر است و تیراندازی ماهر و شجاع » بعد از شنیدن این تعاریف شاه اسماعیل مشتاق دیدن این پهلوان جوان شد تا زورش را بیازماید.

وقتی شاه اسماعیل سارو بیره را دید از دیدن این هیکل و اندام ورزیده و پهلوانانه ی این جوان کم سن و سال شگفت زده شد و جهت آزمودن تواناییهایش به یکی از مبارزان و پهلوانان سپاه خودش به نام رستم کلاه سفید که پهلوان دوران خود بود و همانند دیو، بزرگ جثه و در تیراندازی و استفاده از همه ابزار آلات جنگی بسیار توانمند بود به قربان علی قرداغی و احمد خان اردبیلی که از سپاهیان شاه اسماعیل بودند دستور داد که برای مسابقه با سارو بیره آماده شوند. سارو بیره در این مسابقه قهرمانانه حریفانش را شکست داد و بسیار مورد توجه شاه اسماعیل قرار گرفت.

شاه اسماعیل از سارو بیره درخواست کرد که به سپاه شاه اسماعیل ملحق شود و به او خدمت کند. سارو بیره درخواستش را رد کرد و چند بار بهانه تراشی کرد و گفت که من تنها نیستم و با دوستانم  در کار و زندگی شریک هستم و نمیتوانم پیشنهاد شما را قبول کنم. شاه اسماعیل که نمی خواست این پهلوان را از دست بدهد  بعد از گفتگوها با سارو بیره به او گفت که همه ی دوستانت را به سپاه من بیاور و به لشکر من ملحق شوید. بهانه ای برای سارو بیره نمانده بود و به این ترتیب با جمع دوستان و یارانش به سپاه شاه اسماعیل ملحق شدند.

در جنگهای شاه اسماعیل با ازبکستان و قفقاز سارو بیره و یارانش  بسیار شجاع و نترس در میدان نبرد حاضر شدند. و بعد از هر بار پیروزی در جنگ شاه اسماعیل رتبه و مقام سارو بیره را بالاتر می برد. بعد از اثبات وفاداری و توانمندی سارو بیره از طرف شاه اسماعیل به عنوان فرمانده لشکر انتخاب شد و به یکی از نزدیکان شاه تبدیل شد.

در ایران در آن زمان تنها سلاح های قدیمی رواج داشت و سلاحهای آتشین کنونی ساخته نشده بود و همین موضوع باعث شکست شاه اسماعیل صفوی در جنگ چالدران با سلطان سلیم عثمانی شد.

سارو بیره با دختر الهیار خان افشار که از مردان دربار شاه اسماعیل بود ازدواج کرد. 

سارو بیره که فرمانده سپاه بود همیشه در صف اول لشکرش مبارزه می کرد. و یکی از دلایل موفقیت و پیروزی در جنگهای پی در پی قدرت و شجاعت او بود. این فرمانده ی کرد bane ای، روز به روز نزد بزرگان مملکت و شاه اسماعیل عزیزتر و شناخته تر می شد. و در این میان دشمنانی داشت که نقشه و تلاش آنها برای از بین بردن فرمانده بزرگ سپاه بی نتیجه بود.

جنگ چالدران غروب سارو بیره

زمانی که شاه اسماعیل پادشاه ایران بود سلطان سلیم پادشاه امپراطوری عثمانی بود. سلطان سلیم جوانی بسیار هوشمند و آگاه و آینده نگر بود. در این حین سلطان سلیم از این فرصت که شاه اسماعیل مذهب شیعه را که تا آن زمان در بین مسلمانان رواج نداشت به آنها تحمیل کرده بود سود برد و بهانه ی های لازم برای حمله به ایران را مهیا کرد. اما چیزی که به آن توجه نکرده بود این بود که نمیدانست ایرانیها در برابر دفاع از خاک و وطنشان به راحتی از جان خود می گذرند. این موضوع در هنگام جنگ برای سلطان سلیم آشکار شد و خود او سربازان ایرانی را که بدون سلاح به مقابله ی دشمن می رفتند تشویق می کرد.

شمار سربازان دولت عثمانی که بطور کامل با فنون جنگی آشنا بودند و مجهز به آخرین سلاحهای پیشرفته آن دوران بودند بالغ بر دویست هزار نفر بود. شاه اسماعیل وقتی خبر حمله ی دولت عثمانی را شنید با کمک فرمانده ها و سپاهیانش آماده نبرد شدند. اما دولت عثمانی زودتر از موعد معین به ایران نزدیک شد و به آنها حمله کرد. همین امر آشفتگی و نگرانی شاه اسماعیل و سپاهش را دوچندان کرد.

شاه اسماعیل لشکرش را به سه دسته تقسیم کرد و هر کدام را در محلی قرار داد تا باعث آشفتگی دشمن شود اما خود این کار به ضرر ایران تمام شد چون با تقسیم نیروها تعداد سربازان در هر دسته کم شد و دولت عثمانی با دیدن این تعداد اندک سرباز روحیه گرفت و چیزی به نام ترس در وجودش نماند. شاه اسماعیل به پیشنهاد فرمانده هایش بر روی تپه ای بلند ایستاد و نظاره گر بود. دولت عثمانی که به توپ و تجهیزات جنگی پیشرفته مجهز بود و در هنگام شب که سپاه ایران با خیال راحت در خواب بودند به ایران نزدیک شده و توپهای سنگینش را در دویست متری ایران قرار داد.

سارو بیره

با حمله ی دولت عثمانی با توپ و تانک آتشی سربازان ایران یکی بعد از دیگری روی زمین می افتادند و شاه اسمعیل با دیدن این صحنه به فرمانده ها دستور داد که سیصد متر عقب بکشند اما توپهای دولت عثمانی راه آنان را به راحتی دنبال میکردند و به بهترین شیوه از تجهیزات خود استفاده می کردند. توپهای آتشی دولت عثمانی راه برای سپاهیان پیاده لشکر آماده می کردند و سپاه عثمانی با شمشیر و نیزه و با لباس جنگی زرهی که برای حفاظت از خود پوشیده بودند روبروی سپاه ایران می شدند.

سارو بیره که در کنار شاه اسمعیل بر روی تپه ایستاده بود و نظاره گر این وضع دردناک بود از شاه اسمعیل خواست که به میدان جنگ برود وقتی شاه اسمعیل نابودی سپاهش را دید به سارو بیره دستور حمله را داد و سارو بیره به همراه دو هزار سربازش به میدان جنگ رفت. سارو بیره در تمام طول جنگ سلاح گرز در دست داشت و با آن سلاح سنگین سربازان دشمن را از پا در می آورد. در این جنگ تمام تلاش و نیروی خودش را به کار گرفت و وقتی دید جسد سربازانش اطرافش را فرا گرفته اند بسیار خشمگین شد و سپرش را دور انداخت و با سرعت زیادی گرزی که در دست داشت به طرف نیروی دشمن میچرخاند.

شاه اسمعیل با دیدن این کار از ته دل آهی کشید و بسیار نگران شد و از فرمانده های اطرافش خواست که به میدان برود و از سارو بیره بخواهد که از جنگ کناره گیری کند. اما کسی فرصت راه یافتن به این میدان خونین را نداشت. سارو بیره با تمام شجاعت تا آخرین لحظات در میدان نبرد جنگید و از ایران دفاع کرد. و برای همیشه نامش در کتابها ماند.

سردارگمنام اما توانمند و کاردان، فرمانده ی لایق bane ای برای آخرین بار در جنگ چالدران جنگید و جان خود را فدا کرد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سوالی دارید؟ با ما صحبت کنید!
برای مشاوره و خرید ؛ شروع کنید
سلام !  برای چت در واتساپ پشتیبانی را انتخاب کنید .